احمیدة النیفر
نویسنده و متفکر تونسی و استاد دانشگاه و متخصص در اصول دین و اندیشه اسلامی معاصر، دارنده مدرک دکترای اسلامی از دانشگاه زیتونه. از او مجموعه پژوهشها و مطالعات در حوزه پرسش از نوگرایی به چاپ رسیده است. همچنین آثار دیگری به قلم این متفکر تونسی به رشته تحریر در آمده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: "خلاصه تفسیر المراغی"، "خوانشی در روش تفاسیر قرآنی جدید"، "بین قصر و مسجد: نگاهی به نهادهای دینی در آندلس". احمیده النیفر همچنین عضو هیئت امنای موسسه مطالعاتی و پژوهشی مؤمنان بدون مرز است.
۱. مسئله هویت جایگاه برجستهای را در عرصه اندیشه عربی و اسلامی به خود اختصاص نداده بود، اما از ۴ دهه قبل به همراه تحولات بزرگ داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفت. پیش از این دوره، مسائل فکری مطرح برای مجموع امت اسلامی و نخبگان فرهیخته و حاکم، بر مسائل اصلی متمرکز بود که مسئله هویت از جمله آن مسائل به شمار نمیرفت. در آن زمان، بزرگترین پرسشهای اندیشهای و سیاسی بر چهار محور متمرکز بود که عبارتند از: میراث، توسعه، حکومت و پیشرفت. به همین دلیل، مسئله هویت در این میان از سطح یک مسئله عرضی منشعب از مسئله اصلی و بزرگ یعنی میراث و پژوهشهایی در هنگام پرداختن به اِشکال اصالت و مدرنیسم فراتر نمیرفت. علاوه بر این باید گفت که مجموعهای از مسائل محوری مورد بحث، از یک بعد ایدئولوژیک برخوردار بودند که باعث ایجاد نوعی تغییر در آن میشد. بارزترین نمونهای که کشورهای عربی مسلمان در دهههای پس از جنگ جهانی دوم در این رابطه به خود دیدند در تجربههای مختلفی بروز کرد که با وجود تنوعی که خود از آن برخوردار بودند اما در مسیر پیوستن به کشورهایی حرکت میکردند که آنها را پیشرفته میدانستند. در پایان دهه ۸۰ از قرن بیستم، در نتیجه شکستهای تجارب توسعهای در عرصه ملی و نیز تجارب یکپارچه سازی و سوسیالیستی در این کشورها از شوق شدید ساختاری در کشورهای عربی برای پیوستن به کشورهای غربی کاسته شد.
۲. این امر با دو حادثه بینالمللی که به صورت همزمان اتفاق افتادند همراه شد. حادثه نخست، شکست تجارب ایدئولوژیک دارای رویکرد سوسیالیستی جهانی بود و دوم نیز قطعی شدن بروز یک انقلاب فناورانه بیسابقه از نظر طبیعت و دستورالعمل بود. در ازای این دو حادثه جهانی، جهان اسلام نیز شاهد ۲ انفجار انقلابی همزمان بود که نخستین انفجار در تهران اتفاق افتاد که همان سقوط شاه در ژانویه ۱۹۷۹ بود و انفجار دوم در مکه (حادثه حرم مکه در نوامبر ۱۹۷۹) به وقوع پیوست. جوهر این دو حادثه از فروپاشی دو نظام اجتماعی و فرهنگی حاکم که عناصر حیات و مشروعیت خود را از دست دادند، حکایت دارد.
از آن زمان به بعد، توجهات به مقابله با مجموعهای از چالشها که برخی شعارهای جهتدار مانند "مقابله با تهاجم فرهنگی و غربی سازی"، "مبارزه با جاهلیت معاصر" و "ایستادگی در برابر سلطه غربی و امپریالیستی جدید" از آن حکایت دارند، افزایش پیدا کرد. باید گفت که اینها شعارهایی هستند که دشمنی آشکاری با مسئله جهانی شدن را در خود دارند. افزایش این دشمنی نتیجه این اعتقاد بود که هدفی که از انقلاب اطلاعات و ارتباطات ترسیم شده بود، به منزله حمایت از سلطه یک گروه بر گروههای دیگر بود و اینکه این سلطه باید حامل اراده یک سلطه بزرگتر نسبت به هر آن چیزی باشد که در تجارب استعماری گذشته شاهد بودیم.
نتیجه این نگاه گناهپندارانه به جهانی شدن، این بود که تلاشی برای فهم سازوکارهای آن در مرکزی سازی جهان صورت نگرفت و برعکس، تلاش شد تا از تعامل مثبت با ابزارهای ادغام جهانی رویگردانی شود. در این چارچوب، مسئله هویت بروز کرد تا در طول دو دهه زمان جای واقعی خود را در صدر مسائل مورد توجه بشر پیدا کند.
۳. از دین در عرصه اندیشههای سیاسی معاصر به ویژه در سایه نگرانی از دوران جدید و بحران زده و نگرانی زاییده از اعتقاد به وجود یک توطئه که همیشه علیه اسلام و مسلمانان در حال طراحی است، مفهوم هویت در فضای عربی به وجود آمد. بدین شکل به تدریج تمامی نگاههای ساختاری که کشورهای عربی پس از مرحله استقلال سیاسی به خود دیدند و دستاوردهای ملی یا قومی که با انگیزه اثبات خود از طریق سازوکارهای ایدئولوژیک مبنی بر ضرورت ایجاد تغییر و شتاب بخشیدن به حرکت تاریخ، یکی پس از دیگری به تحقق رسیدند، از هم پاشیدند.
اما در شرایط کنونی مفهوم هویت قدر بیشتری از ابهام را در خود دارد، چرا که از نگاه جامعه شناسی، این مفهوم یک مفهوم جدید است که در حوزههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. اما با این حال، بسیار دشوارتر از آن است که به صورت دقیق شناخته شود. به همین دلیل، میتوان در ابتدا کار را از اعتراف به نو بودن این مفهوم و ساختار مرکب آن آغاز کرد و گفت که هویت تمدنی یک جامعه یا یک کشور بسیار پیچیدهتر از هویت افراد است، چرا که حتی اگر هویت را شخصیت متمایز کننده جامعه به علاوه مجموعهای از ویژگیهای جغرافیایی و تاریخی و مدنی ویژه آن و تمامی نکات استدلالی که امکان شناخت آن جامعه را فراهم میآورد بدانیم، باز هم این امر ابهامی که در این مفهوم وجود دارد را از بین نمیبرد. اگر برای مشخص کردن هویت به یک رویکرد اشتقاقی در عین استفاده از میراث زبانی و اندیشهای روی بیاوریم، درخواهیم یافت که هویت یک عبارت مشتق شده است که مترجمان قدیمی آن را از "هو" (او) برگرفتند تا آنطور که ابونصر فارابی میگوید به واسطه آن، فعل جهانی شدن جاری در غیر جهان عرب را برای دلالت بر یک ذات موجود بیان کنند.
۴. اما ورود این عبارت به قالب فلسفی عربی قدیمی از ابهام در مفهوم آن نمیکاهد، به ویژه اینکه این مفهوم در دوره معاصر در چندین قالب و حوزه مورد استفاده قرار میگیرد که همین امر بر ابهام آن میافزاید. همین ویژگی، خود برای دلالت بر معنای تطابق و تشابه کافیست، گویی ما درباره هویت فرهنگی یا دینی یا اجتماعی یا سیاسی سخن میگوییم. این گستردگی در کاربرد بر مشخص کردن یک معنای دقیق برای هویت در دو سطح فردی و گروهی میافزاید، زیرا هر معنایی که برای آن تعریف کنیم، نخواهد توانست حقیقت ذاتی که قصد جان بخشی و شخصیت بخشی بدان داریم و تعدد مرجعیتهایی که به موجودیت آن شکل میدهد را بیان کند. دشواری دیگری که در مسیر ما برای تعریف یک مفهوم برای هویت وجود دارد، این است که این مفهوم لزوماً مجموعه ویژگیهایی را در خود دارد که آن را از سایر مفاهیم متمایز میسازد که سطحی از نسبیت را در این جا فراهم میکند که مانع از آن میشود که بتوان یک تعریف جامع و مانع از هویت ارائه کرد و به مفهوم "دیگر" که در اوصاف و ویژگیها با آن متفاوت است، ارجاع نداد. با این حال، باید گفت که بزرگترین دشواری در مسیر مشخص کردن مفهوم هویت، در عنصر سومی نهفته است که به طبیعت این مفهوم و این پرسش مربوط میشود که آیا هویت در اصل یک بنیان ثابت و تغییر ناپذیر است یا این که دربردارنده مجموعهای از ویژگیهاست که همیشه در حال تغییر شکل و دگرگونی است؟
همه این دشواریهایی که ذکر کردیم دست به دست هم میدهند تا هرگونه پرداختن به مسئله هویت را به سطح بالایی از درونگرایی گره بزنند که عرصه را در برابر کاربران معنای معاصر این مفهوم به روی سطح بالایی از ابهام میگشاید که مانع از توسعه آن میگردد. همین امر باعث شده است که طرحهای دینی و سیاسی که در ایدئولوژی خود بر هویت مبتنی هستند، در مجموع به عنوان فراخوانهایی به خشک مغزی و جمود فکری و عدم انعطاف سیاسی که به خشونت منجر میگردند، تعریف شوند. به همین دلیل است که صاحبان خوانش فرهنگی را افرادی دارای تفکر بسته و خشک میدانند و این خوانشی است که در دفاع از هویت به عبور از همه ایدئولوژیهای قراردادی برابر با آن، مانند لیبرالیسم، ملیگرایی و مارکسیسم میانجامد و استدلال میکند که اینها مکاتبی هستند که آزمایش خود را پس داده و به هیچ نتیجه مثبتی نرسیدند.
مفهوم هویت در نزد حامیان مضمون فرهنگی و تمدنی "ذات"، همان است که ادعای برخورداری از یک جایگزین فکری و عقیدتی کارآمد و برتر را دارد و این همان منبع نگرانی از چنین نوعی از فهم هویت است.
۵. در برابر چنین فهمی، مقوله "پایان ایدئولوژیها" به منظور رهایی از مهمترین تحولات بینالمللی اخیر بعد از فروپاشی الگوی سوسیالیستی بروز کرد که در نظریههای دانشمندان خود را نشان داد. یکی از برجستهترین نظریه پردازانی که در این رابطه به فعالیت پرداخت، فرانسیس فوکویاما، متفکر و اقتصاددان آمریکایی است که در مقوله موسوم به "نظریه پایان تاریخ" به این مبحث اشاره کرد. خلاصه این نظریه آن است که انگیزه اصلی برای جنبش تاریخ بشر در طول دورههای گذشته در کشمکش میان ایدئولوژیها بود و امروز این کشمکش با سقوط تمامی نظامهای دیکتاتوری و ظهور دموکراسی لیبرال که ویژگی تمامی مراحل نبردهای گذشته در پایان جنگ سرد بوده، به اوج خود رسیده است. با این پایان، دیگر بهانهای برای جنگ باقی نمیماند وآنچه که ایجاد شود، دستخوش تغییرات جوهری یا افزودههای کیفی در زندگی جوامع بشری نخواهد شد و بدین ترتیب، پایان تاریخ بدین معنی است که اندیشه غربی به درجهای از برخورداری از قواعد اساسی رسیده است که سیل تاریخ اجتماعی و سیاسی و دانشی را به صورتی کنترل میکند که هیچ بازنگری ریشهای در کار نخواهد بود. آنچه که ساموئل هانتینگتون در همین دوره بیان کرد، چیزی جز مقوله پایان تاریخ با مشخص کردن فضاهای تمدنی که میتواند منبع مقاومت در برابر این تحول حتمی تاریخ شود، نیست. از نظر هانتینگتون، اسلام یکی از مهمترین مراکز خصم طرح غربی است، چراکه این تمدن از منظومهای از ارزشها برخوردار است که در تبلیغ خود، ارزشهای آزادی را نمیپذیرد و با دموکراسی مخالف است.
باید گفت که با انتشار این مفاهیم و سپس گزینههای نظامی که در بیش از یک کشور اسلامی به دنبال آن ایجاد شد، امروز تاکید بر اینکه اسلام تهدیدی برای جهان است، برای غرب به یک ضرورت تبدیل شده است و حتی فراتر از آن، برخی محافل فکری و سیاسی غربی بیان میدارند که «دشمنی مسلمانان با غرب نتیجه مواضع و سیاستهای آنها و تلاشی که برای دستیابی به منافعشان دارند نیست، بلکه دلیل این دشمنی آن است که آنها با ارزش آزادی مخالف و از دموکراسی غربی که در اوج قله حرکت انسانی قرار دارد، بیزارند».
۶. انتشار این مفاهیم در سطحی گسترده به تقویت باور به وجود یک رابطه و نگاه همیشه خصمانه از سوی غرب به جهان اسلام انجامیده است که باعث میشود جهان اسلام همیشه هدف انواع توطئهها و تعرضهای غرب به منظور جلوگیری از پیشرفت و وحدت مسلمانان باشد.
با این حال این سخن که مقوله فروپاشی ایدئولوژیها چیزی جز یک نیرنگ غربی با هدف عقب راندن مسلمانان از هرگونه پیشرفت و ساخت اندیشهای یا ایدئولوژیک یا عقیدتیِ مخالف لیبرالیسم و سلطه غربی نیست، سخنی ریشه دوانده است. از اینجا بود که حس تاریخی مسلمانان برای فهم تحولات رخدادهای بزرگ انسانی سست شد که به ضعف رویکردهای نوگرایی انجامید و عرصه را به روی رویکردهای غیر عقلانی و رفتارهای زشت خصمانه در برابر تحول ذات که از فهم دیگری رویگردان است، گشود.
همه اینها به تولد شکل جدیدی از هویت در میان گروههایی از عربها و مسلمانان انجامید که تنها از یک بعد برخوردار است و آن، بعدی است که در دین خلاصه میشود. این مفهوم جدید معتقد است که راهکارهای همه مشکلات در دل دین وجود دارد و مسلمانان هیچ نیازی به متون غیر دینی و خوانش نکته به نکته آن ندارند. در کنار این یکجانبهگرایی در تصور زیرساخت تمدنی هویت، شاهد سهل انگاری در رابطه با ارزش فرد مسلمان و نیازهای معنوی و عقلی خود در جامعه هستیم امری که از طریق دادن اولویت مطلق به جماعت و گروه و سازمان در ساختن آینده صورت میگیرد.
۷. از دیگر سو، اندیشهای که از این مفهوم هویت برمیآید، اندیشهای تند و خشن است که هیچ روابط دیگری غیر از روابط دینی کلیشهای را برای جامعه و فرد به رسمیت نمیشناسد به عنوان مثال، هرگز حوزه سیاسی و اجتماعی و ضوابط این دو را به رسمیت نمیشناسد. این نوع از هویت، همان است که در اجتماعات بشری و پویایی ظاهری آن در بعد دینی خلاصه میشود. در نتیجه چنین نگاهی، هویت به یک وجود ترسیم شده و یک ذات فرضی تبدیل میگردد که هیچ ارتباطی با هیچ شرایط تاریخی ندارد و هیچ تحول یا رشدی را نمیپذیرد، زیرا جهانی بودن رسالت آن تنها به مرزهای درونی پیش فرض محدود است و تنوع و اختلاف را نمیپذیرد. چنین رویکردی در فهم هویت به ایجاد این باور منتهی میشود که مشکلات مسلمانان و عوامل ضعف آنها برآمده از شرایط بدی است که در آن به سر میبرند نه در اندیشههای مسلمانان و تصوراتی که از خود دارند و تاریخ و جهان اطرافشان که به صورت بیسابقهای بر فرهنگ و کثرت مبتنی شده است.
این همان هویت سر فرو بردن در گریبان خود است که انسان را از "آلودگی تعدد و اختلاف"، و به عبارت دیگر از هرگونه حرکت و نوآوری باز میدارد، اما در مقابل، مفهوم هویت ایجاد شده از تصور قرآن به خلقت، مفهومی است که به تدریج بر رشد آن افزوده میگردد. اقتضای این تصور در عرصه تمدنی این است که هر نسلی حق داشته باشد که بر اساس آن چیزی که از پیشینیانش به ارث برده است، هدایت شود، بدون اینکه آن میراث به تفکر و حکمت و حل مشکلات شخصی او آسیب بزند. این هویت نوآورانهای است که از اصالت ایجاد میگردد و با ایمان و آگاهی به پیش میرود تا زندگی را تجدید کند و انسانیت را با تنوع مسالک و اختلاف دیدگاهها غنا ببخشد.
https://www.mominoun.com/articles/%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۹%۸۷%D۹%۸۸%D۹%۸A%D۸%A۹-%D۹%۸۱%D۹%۸A-%D۸%B۲%D۹%۸۵%D۹%۸۶-%D۸%AB%D۹%۸۲%D۸%A۷%D۹%۸۱%D۸%A۹-%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۸%AA%D۸%B۹%D۸%AF%D۸%AF-۴۹۲
مسئله هویت جایگاه برجستهای را در عرصه اندیشه عربی و اسلامی به خود اختصاص نداده بود، اما از ۴ دهه قبل به همراه تحولات بزرگ داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفت. پیش از این دوره، مسائل فکری مطرح برای مجموع امت اسلامی و نخبگان فرهیخته و حاکم، بر مسائل اصلی متمرکز بود که مسئله هویت از جمله آن مسائل به شمار نمیرفت. در آن زمان، بزرگترین پرسشهای اندیشهای و سیاسی بر چهار محور متمرکز بود که عبارتند از: میراث، توسعه، حکومت و پیشرفت.
کد خبر 10452
نظر شما